عروسک های ترسناک تاریخ
چهعروسک های ترسناک عجیب و غریبی لقب (تسخیرشده) را یدک می کشند؟ ترسناک ترین عروسک های ترسناک در تاریخ چیست ؟ داستان عروسک آنابل چیست ؟از عروسک ۲۰۰ ساله که در اروپای شرقی وجود دارد تا جزیرهای در مکزیک که عروسکهای بدون استفاده، زندگی جدیدی را در آن شروع میکنند. همراه AMPK Toys باشید.
عروسکها دوست و همراه همیشگی کودکان هستند؛ کودکان با استفاده از عروسک ها در بازیها و ماجراجوییهایشان از تنهایی در میآیند و اغلب شبها با در بغل کردن آنها با آرامش و حس خوب بیشتری به خواب میروند. ولی ماهیت کودکانه، معصومانه و بیحرکت عروسکها، آنها را به اشیایی با پتانسیل بالایی از نظر ترساندن و به وحشت انداختن تبدیل کرده است. آنها از یک طرف ظاهری انسانی و بیخطر دارند، ولی از طرف دیگر با چشمان بیاحساسی که به یک نقطه زُل میزنند، موجب می شوند تا کودک یا والدین حس غریبگی با آن ها را بکنند.
این تضاد، نقطهای از مغزمان را که مسئول تشخیص چیزهای غیر طبیعی و خصومت آمیز است فعال میکند. به علاوه ، عروسکها از نگاه برخی از مردم، اشیای هولناکی که شبانه، خوابیدنمان را زیر نظر میگیرند و میزبانان پرطرفداری برای تسخیرشدگی توسط نیروهای ماوراء الطبیعی حساب میشوند.
به بیان بهتر ، آنها تندیسهای قاتلی از جنس پشم یا چینی هستند. تعجبی ندارد که آنها از زمان عروسک تاکی تینا از سریال «منطقهی گرگ و میش» (The Twilight Zone) تا دلقک «پولترگایست» (Poltergeist) و از چاکی در مجموعه فیلم دلهره آور و ترسناک «بچهبازی» (Child’s Play) تا آنابل از دنیای سینمایی «احضار» (The Conjuring) در همین اواخر، نقش هیولاهای محبوب فرهنگ عموم ماوراطبیعه را ایفا کردهاند. البته که شیفتگی فرهنگ عموم به عروسکهای هولناک دربارهی شیفتگی ما به آنها در دنیای واقعی نیز صدق میکند. پس در ادامه می خواهیم شما را با تعدادی از عروسک ترسناک تاریخ که مشهور و معروف هستند آشنا کنیم:
7- عروسک های ترسناک تاریخ باربی پولائو بین
این عروسک های ترسناک از لحاظ ظاهری هیچ پوسیدگی ندارد و حالت های چهرهی غیرعادی عروسک های ترسناک تسخیر شده را نیز نمی توان در چهره آن پیدا کرد و در واقع آن قدر طبیعی به نظر میرسد که ممکن است اگر ان را ببینید، در خریدن آن برای کودکتان درنگ نکنید، ولی نباید گول ظاهر معصومش را بخورید. عروسک های ترسناک «باربی پولائو بین» نه به خاطر ظاهر فیزیکیاش، بلکه به خاطر قدرتهای ماوراء الطبیعه ای که مردم فکر می کنند دارد، بهعنوان یک عروسک های ترسناک تسخیر شده مشهور است.
پولائو بین نام جزیرهای در شمالِ شرقی سنگاپور است و میزبان این عروسک باربی اسرارآمیز است؛ عروسک های ترسناک با یک گردنبند، یک النگو و یک تاج گل که درون یک معبد ۱۱۷ ساله نگهداری میشود. مردم از هر جا هر هفته برای عبادت به این معبد میآیند. گفته میشود که قدرتهای ماوراء الطبیعه ی این عروسک باربی شامل قدرت شفا و فراهم کردن پرستشکنندگان با ثروتهای بسیار میشود. ولی چیزی که باید قبل از خود عروسک بدانیم، داستان محل نگهداری آن می باشد ؛ دو داستان مختلف درباره ی چگونگی به وجود آمدن این معبد که بهعنوان (معبد دختر آلمانی ) شناخته میشود وجود دارد.
یکی از داستانها ادعا میکند که قبل از جنگ جهانی دوم، یک زوج آلمانی در این جزیره زندگی میکردند و با شروع شدن جنگ، مرد به ارتش فراخوانده میشود و خانه را به اجبار ترک میکند. طبق این داستان، طی اتفاقاتی دختر این زوج در جزیره تنها میماند. وقتی سربازان آلمانی حمله میکنند، دختر در یک غار پنهان می شود و پناه میگیرد و آنجا از گرسنگی از بین می رود. بعدها معبدی به یاد و خاطرهی او توسط روستاییان تاسیس میشود. ولی دومین داستان ادعا میکند که وقتی والدین دختر آلمانی توسط سربازان ژاپنی دستگیر میشوند، دخترشان فرار میکند، ولی زیاد دوام نمیآورد. او بر اثر سقوط از یک پرتگاه می میرد.
بعد از آن، روستاییان معبدی را برای آرامش روح دختر تاسیس کردند. تا همین چند سال قبل، یک گلدان بهعنوان نماد دختر آلمانی در معبد قرار داشت. ولی در سال ۲۰۱۷، یک مرد جزیره نشین رویای دختر سفید پوش را میبیند که او را به سمت یک مغازهی اسباببازیفروشی و عروسک های ترسناک باربی داخلش هدایت میکند.
بعد از اینکه این رویا در سه روز متوالی برای این مرد تکرار میشود، او روز بعد به مغازه ی اسباببازی فروشی می رود و با همان عروسک های ترسناک که در خواب دیده بود رو به رو میشود. مرد عروسک را میخرد و آن را در معبد دختر آلمانی، جایگزین گلدان میکند. به این صورت، اکثرا زنان برای پرستش عروسک باربی به معبد دختر آلمانی سر میزنند و پرستشکنندگان به ازای ثروت، سلامتی و موفقیت ، رُژ لب، ادکلن، لاک ناخن و کلا لوازم آرایشی پیشکش میکنند؟
6-عروسک های ترسناک تاریخ ژولیت
داستان ژولیت به چهار قرن قبل برمیگردد. گفته شده که این عروسک های ترسناک جنزده، دختران و مادران خانوادهای را که صاحبش بودند نفرین کرده است. این عروسک های ترسناک نفرینشده نسل به نسل از مادر به دختر رسیده بوده است. دختری که عروسک های ترسناکبه او رسیده بود، بدون آگاهی از اینکه نفرین ژولیت به آنها منتقل شده است، کودکیاش را با بازی کردن با این عروسک میگذراند.
دختران این خانواده بزرگ میشوند و هر دو صاحب یک دختر و یک پسر میشوند. اما پسران جان سالم به در نمیبرد و در سه روزگی می میرند. برخی اعتقاد دارند که ژولیت توسط ارواح پسران مُرده تسخیر شده است و بچههای دختران نسل بعد که مادر خواهند شد را نفرین به سرنوشت شوم مشابهای میکند.
گفته میشود که شبها، صدای گریه و زاری نوزادان بسیاری از این عروسک های ترسناک به گوش می رسد. گاهی وقت ها این عروسک بهشکلی شیون و زاری میکند که موی تن شنوندگان را به تن سیخ میکند.یکی از صاحبان نگون بخت ژولیت، زنی به اسم آنا بوده است. او دربارهی اینکه نفرین ژولیت چگونه از مادر به دختر منتقل میشود و داستان ریشهای آن گفته است:( طبق گفتهی مادرم، یک دوست حسود این عروسک نفرینشده را به مادرِ مادربزرگم در زمانی که دومین بچه اش را حامله بود، میدهد؛ آن زمان یک پسربچه به دنیا می آورد که در سه روزگی او نیز فوت می کند).
اگرچه آنا از نفرین ژولیت اطمینان دارد، اما او بهدنبال راهی برای خلاص شدن از دست آن نیست؛ آنا گفته است که خانوادهاش با محبت و دقت از عروسک های ترسناک که نماد غم و اندوه ناشی از فقدان پسرانشان است نگهداری خواهند کرد. در واقعیت آنا قصد دارد که یک روز ژولیت را به دختر خودش بدهد:
(ما قصد نداریم از دستِ این عروسک خلاص بشویم، زیرا میدانیم که ارواحِ پسرانمان داخل آن گرفتار شدند و نمیخواهیم که آسیبی به آن ها وارد شود).
این خانواده با میانجیها، رمالها، کشیشها و بازرسان امور ماوراء الطبیعه مشورت کردهاند و نظرشان را دربارهی عروسک نفرینشده پرسیدهاند، ولی پاسخ تمامی آنها این بود که آنا عقلش را از دست داده است. آنا ولی بهطرز قاطعانهای مطمئن است که مأموریت خانوادهاش تحمل کردن این نفرین و نگهداری از ژولیت نفرینشده و شوم برای همیشه می باشد.
5- عروسک های ترسناک تاریخ پتی رید
در سال 1846 شانزدهم آپریل، نُه واگن شهر اسپرینگفیلد در ایالت ایلینوی را برای سفر ۲ هزار و ۵۰۰ مایلیشان به سمت کالفرنیا ترک کردند؛ سفری که به یکی از بزرگ ترین تراژدیهای تاریخ مهاجرت به غرب تبدیل شد. و عروسک های ترسناک پتی رید بهعنوان یکی از اشیای نمادین این تراژدی تاریخی معروف شده است. این عروسک های ترسناک نه به خاطر ارواح خبیثی که تسخیرش کردهاند، بلکه به خاطر وحشتهای واقعی که با چشمهای نقاشیشدهاش دیده است ترسناک شده است. در دههی ۱۸۴۰، برخلاف فراوانی برداشتها از خاک حاصلخیز ایلینوی، بیقراری به سراسر سرزمین نفوذ کرده بود.
شیوع شدید بیماری وبا و عواقب باقیمانده از وحشت و هراس بحران اقتصادی سال ۱۸۳۷ باعث شدند بعضی کشاورزان و دهقانان، خانه و زندگیشان را به اُمید یک زندگی بهتر و غنیتر ترک کردند. آنها ندایی که به سرعت در سراسر کشور پیچیده بود را شنیده بودند و قطعا به این باور رایج و عمومی اعتقاد داشتند که ایالات متحده مأموریت دارد که گسترش پیدا کند و نوع دولتش و سبک زندگیشان را در سراسر قاره پخش کند. این جنبش به «سرنوشتِ ملی» معروف شده بود.
عروسک های ترسناک جان اِل. اُسالیوان، یک ناشر نیویورکی، این شعار را در روزنامهی «دموکراتیک ریویو» ابداع کرد و اعلام کرد که آمریکاییها به حق سرنوشت ملیشان وظیفه دارند که کل قارهای که مشیت الهی برای توسعه و امتحان بزرگ آزادی در اختیارشان گذشته است تصاحب کنند.
در سال ۱۸۴۶پانزدهم آپریل ، بعضی از اولین سربازان جنبش سرنوشت ملی در قالب گروهی از مهاجرانی که در تاریخ آمریکا به «گروه دانر» مشهور شدند، شهر اسپرینگفیلد در ایلینوی را به سمت کالیفرنیا که در گذشته یکی از استانهای مکزیک بود ترک کردند.
آنها داشتند آمریکایی با ۲۰ میلیون نفر جمعیت را که شامل سرخپوستها و مردمی که هنوز بهعنوان برده، اسیر بودند، پشت سر میگذاشتند و جلوی پیشرفت آمریکا را در سال ۱۸۴۶ نمیشد گرفت. تاریخدانان از سال ۱۸۴۶ بهعنوان «سال تصمیمگیری» یاد میکنند. همهی تصمیمها ولی خردمندانه نبود. آمریکا داشت از کشور جدیدی در حال تقلا کردن به یک قدرت بینالمللی تبدیل میشد. یک سال قبل از اتفاق، کشور تگزاس به یکی از ایالات متحده افزوده شده بود.
ولی آمریکا به این راضی نبود؛ آنها کالیفرنیا، آریزونا، نیومکزیکو، نِوادا و یوتا را نیز میخواستند. پس کشور به رهبری ریسجمهورِ جنگطلب و طمعکاری به اسم جیمز کی. پولک با مکزیک وارد نبرد شد. ایالات متحده قبل از تمام شدن جنگ، دو هزار نفر را در حین نبرد و دوازده هزار نفر را به خاطر بیماری ناشی از جنگ از دست داد، ولی در عوض تمام زمینهایی را که میخواست به دست آورد. اگرچه بعضی رهبران سیاسی از جمله آبراهام لینکلن بهعنوان سناتور اهل ایلینوی اعتقاد داشتند که شخصیت ملی کشور بر اثر این جنگافروزیها بدتر شده است، ولی بعضی از آشنایان لینکن در اسپرینگفیلد با او هم نظر نبودند.
درحالیکه حدود یک میلیون نفر از آوارگان ایرلندی ناشی از قطحی سیبزمینی بزرگ ایرلند به آمریکا مهاجرت کرده بودند، هزاران آمریکایی اشتیاق داشتند تا به بخشی از ماجراجویی باشکوه فتح غرب تبدیل شوند. رویای جمعی گروه دانر ولی به یک کابوس جمعی تغییر کرد. آنها اگرچه سفرشان را با دنبال کردن مسیرِ آشنای کالیفرنیا به سمت شهر کوچک فورت بریجر در ایالت وایومینگ آغازکردند، ولی تصمیم گرفتند مسیر عادیشان به سمت کالیفرنیا را ترک کرده و از مسیر کوتاهتر ولی ناشناختهای که راهنمایی به اسم لنسفورد هِستینگ به آنها پیشنهاد کرده بود استفاده کنند. هستینگ در آن زمان در فورت بریجر حضور نداشت؛
او مسئولیت رهبری یک قطار واگن دیگر را در این مسیر جدید برعهده داشت. ولی او برای گروه دانر پیغام گذاشته بود که دنبالش کنند و قول داده بود که مسیر را برای آن ها علامتگذاری خواهد کرد. گروه دانر که از ۸۹ مهاجر تشکیل شده بود، فورت بریجر را با بیست واگن به سمت درهی وبـر ترک کردند؛ جایی که هستینگ ادعا کرده بود که مسیر راحتی در بین کوهستان واساچ انتظارشان را میکشد. ولی وقتی گروه دانر به دهانهی دره رسیدند، با پیغامی بر سر یک شاخه درخت از هستینگ رو به رو شدند که هشدار داده بود که مسیر روبه رو پیچیده تر از چیزی که فکر میکرد است.
او از مهاجران خواست که همانجا اردو بزنند و منتظر بمانند تا او برگردد و راه بهتری به آن ها نشان بدهد. آنها تصمیم گرفتند صبر کنند. بعد از گذشت هشت روز که خبری از هستینگ نشد، مهاجران یک پیامرسان را به بالای دره فرستادند تا او را پیدا کند. پیامرسان چند روز بعد با دستورالعمل جدیدی از هستینگ برای دنبال کردن یک مسیر دیگر بازگشت. مسیرِ جایگزین ولی بدتر از جادهی درهی وبـر بود. مهاجران باید به سختی راهشان را از وسط جادهی پُراز زمین پُرسنگ و کلوخ و درختان پُرپشت باز میکردند.
اگرچه گروه دانر در آخر از کوهستان واساچ جان سالم به در بُرد و به دریاچه نمک یوتا رسید، ولی مسیر جایگزین هستینگ، آنها را ۱۸ روزِ ارزشمند عقب انداخته بود.پس مشکلات آنها تازه از اینجا به بعد شروع شد. روزهای هدررفته به این معنا بود که گروه دانر باید رشته کوه نوادا را در اواخر فصل پشت سر میگذاشتند. بارش سنگین برف راههای مرتفع کوهستان را بست و مهاجران را در حیات وحش یخزدهی بیرون گرفتار کرد که موجب کاهش سریع منابع غذایی آن ها شد.
درحالی که اعضای گروه داشتند از گرسنگی میمردند، هر چیزی که دستشان میآمد میخوردند؛ از موش و استخوان گرفته تا چرم. و وقتی که اوضاع بحرانی و بغرنج شد، اعضای گروه به آدمخواری روی آوردند و از گوشت مُرده های گروه شروع به تغذیه کردند. در آخر فقط ۴۵ نفر از گروه ۸۹ نفری اولیه به مقصدشان رسیدند که خانوادهی رید در بین بازماندگان قرار میگیرد. پتی رید که این عروسک ترسناک به او تعلق داشته است، دختر هشت سالهای بود که همراه با خانواده اش در گروه دانر حضور داشته است و جان سالم به در بردن کل اعضای خانوادهشان به معنای آدمخواری آنهاست.
4- عروسک های ترسناک تاریخ زامبی وودو
در سال ۲۰۰۴ ماه اکتبر ، زن نگون بختی اهل تگزاس عروسک های ترسناک معروف به (عروسک های ترسناک زامبی وودو) را از سایت (ampk toys ) خریداری کرد. این عروسک های ترسناک وودو در یک جعبهی فلزی بسته شده بود و یک هشدار درباره عدم جدا کردن آن از نگهدارندهی فلزیاش همراه خود داشت. زن خریدار بدون آگاهی و آشنایی از خطری که تهدیدش میکند، عروسک را از جعبهاش آزاد کرد و بیرون آورد. گفته میشود که عروسک های ترسناک به زن حمله کرده است و زن از ترس جانش، عروسک های ترسناک را دوباره به تابوت کوچکش متصل میکند.
شاید این کار برای جلوگیری از حملهی فیزیکی عروسک در دنیای واقعی کافی بود، ولی نتوانست عروسک را برای اذیت و آزار های درون خواب زن متوقف کند. زن بهحدی از وجود این عروسک عاصی و کلافه شده بود که تصمیم میگیرد با سوزاندن آن، کاملا از شرش خلاص شود، ولی متوجه میشود که عروسک دربرابر آتش مقاوم است. پس، زن تصمیم میگیرد عروسک را با چاقو تکهتکه کند، ولی چاقو میشکند. او سرانجام به این نتیجه میرسد که عروسکهای ترسناک شیطانی را در قبرستانی که به آن تعلق دارد دفن کند. ولی حتی این کار هم به نتیجه نرسید.
ظاهرا عروسک های ترسناک موفق میشود از گور کمارتفاعش خارج شود و خودش را به جلوی در خانهی زن برساند. بالاخره زن تصمیم میگیرد که بهترین راهحل خلاص شدن از شر عروسک های ترسناک، فروختن آن به یک خریدار دیگر است. او آن را ازطریق سایت (ئی بی) مجددا به فروش میرساند و آن را به آدرس خانهی خریدار میفرستد، ولی مدت کوتاهی بعد، عروسک های ترسناک ناپدید شده بود و دوباره جلوی در خانهی زن پیدا می شود. زن مجددا عروسک را برای خریدار میفرستد، ولی خریدار میگوید که جعبهی حاوی عروسک های ترسناک ، خالی به دست او رسیده است.
دوباره عروسک های ترسناک ناپدید شده و دوباره در جلوی در خانهی زن ظاهر شده بود. این زن ولی تنها کسی نیست که با ویژگیهای ترسناک این عروسک تسخیر شده دستوپنجه نرم کرده است. فروشندهای که عروسک را به این زن نگون بخت فروخته گفته است که عروسک وودو زنده می باشد. فروشنده به خریداران هشدار داده بود که هرکسی که عروسک را میخرد نباید حتی جعبهی نقرهای حاوی عروسک را هم باز کند؛ که این عروسک باید دور از دسترس و یک جای پنهان نگهداری شود.
بالاخره زن تصمیم گرفت عروسک های ترسناک را به فرستنده باز پس بفرستد، ولی دوباره بسته به خانهی خودش برگشت خورد؛ بسته ولی شامل یادداشتی میشد که خبر از فوتِ دریافتکننده میداد. در آخر زن برای اجرای مراسم جنگیری روی عروسک، از یک کشیش کمک خواست. اگرچه کشیش جعبهی نگهدارنده را متبرک و مطهر سازی کرد، اما روح شیطانی کماکان داخل جعبه باقی ماند. زن، عروسک را در جعبهی نقرهای قرار داد و آن را در اتاق زیرشیروانی اش زندانی کرد و ظاهرا عروسک تا به امروز در همانجا به سر میبرد.
3- عروسک های ترسناک تاریخ هارولد
یکی دیگر از عروسکهای مشهور هارولد نام دارد که در حوزهی عروسکهای تسخیرشده است و به علاوه یکی از آن هایی که تاریخ بلند و بالایی دارند. گفته میشود تاریخ تولد این عروسک به اوایل 1900 برمی گردد این عروسک با گچ و آب ساخته شده است و کاملا از صورت کثیف و خرابی که دارد معلوم است که گرد و غبار سال هایی که های زیادی که بین مردم بوده است بر روی آن نشسته است. هارولد سراسر دنیا را سفر کرده است و در این میان نه تنها چیزهای گوناگون و متعددی را دیده است، بلکه خودش حتما دلیل وقوع دردسرهای متعددی برای صاحبانش بوده است.
خیلیها تغییر در حالتهای چهره، حرکات و صداهای عجیب از این عروسک را گزارش کردهاند و گفتهاند که در زمانی که مالک این عروسک ترسناک بودهاند، دچار میگرنهای شدید، درد پشت و جراحات عجیبی شدهاند. صاحب فعلی هارولد مردی به اسم آنتونی کویناتا می باشد که این عروسک را در سال ۲۰۰۴ از وبسایت (ئی بِی) خریداری کرده بود. بعد از اینکه آنتونی از فعالیتهای ماوراء الطبیعه ی پیرامون هارولد وحشت میکند، آن را به مدت هشت سال در انباری زندانی میکند.
در ادامه، تحقیقات ماورالطبیعه در خصوص این عروسک به این نتیجه رسید که واژههای (عذاب) و (نگرانی) همیشه تکرار میشدند و صدای خنده و جیغ از عروسک شنیده میشود. بعضی از کسانی که روی عروسک تحقیق میکردند بهطور جدی بیمار شدند و عدهای هم سرگیجه میگرفتند و عدهای هم احساس میکردند که تحت حمله قرار گرفتهاند. گفته میشود که یک روح شرور با انرژی منفی درون این عروسک ساکن شده است.
2- عروسک های ترسناک تاریخ آنابل
آنابل مشهورترین عروسکهای ترسناک تسخیر شده می باشد. البته لازم به ذکر است که از عروسکی که توسط اِد و لورین وارن، شناختهشدهترین کاراگاهانِ ماوراء الطبیعه ی دنیا کشف و ضبط شده است و بخشی از یکی از پُرفروشترین مجموعه فیلمهای ترسناک تاریخ است نیز غیر از این انتظار نمیرود. ولی آن آنابلی که در فیلمهای او دیدهایم، زمین تا آسمان با نسخهی واقعی آنابل فرق میکند.
اگرچه آنابل در فیلم یک عروسک سرامیک چینی می باشد که قیافهاش از صد کیلومتری فریاد میزند که این عروسک نه برای بازی دختربچهها، در واقع برای استفاده در فیلمهای ترسناک تهیه شده است، ولی عروسک آنابل در دنیای واقعی، یک عروسک پارچهای با چهرهای ملایمتر و محبتآمیزتر ولی در کنار آن مشکوکتر است. داستانی که وارنها از چگونگی تسخیرشدگی آنابل تعریف کردهاند با مادری که این عروسک را به مناسبت تولد دختر جوانش دانـا برای او میخرد آغاز میشود. دانا که پرستار بوده، همراه با دوست و همکارش اَنجی در یک آپارتمان زندگی میکرد.
وقتی یک کشیش با وارنها تماس میگیرد و مشکل پرستاران با آنابل را برای آنها تعریف میکند، آنها برای بررسی به آپارتمانشان سر میزنند و با دانا، اَنجی و لـو( نامزدِ اَنجی) دیدار میکنند. آن ها درمورد جابهجایی غیرقابلتوضیح عروسک از اتاقی به اتاقی دیگر و تغییر حالتهای او در زمانیکه شب از سرکار به خانه برمیگردند تعریف میکنند. از پیدا شدن یادداشتهایی روی کاغذ پوستی با دستخط بچه در خانه میگویند و تاکید میکنند که آنها در خانه نه مداد دارند و نه کاغذ پوستی. آنها یک شب روی دست و سینهی عروسک، اثرات خون کشف میکنند.
دانا و اَنجی تصمیم میگیرند با یک میانجی تماس بگیرند. میانجی بعد از ارتباط برقرار کردن با روح درون عروسک متوجه میشود که او خودش را آنابل هگینز معرفی کرده است. میانجی ادعا میکند نیرویی که عروسک را تکان میدهد به او گفته است که او روح یک دختربچهی هفت ساله است که در زمانی که هنوز آپارتمانی در این مکان ساخته نشده بود، در بیشهزارها بازی میکرد. حالا دختربچه احساس تنهایی میکند و از دانا و اَنجی اجازه میخواهد که وارد عروسک شده و در آپارتمان آن ها بماند. پرستاران از سر دلسوزی موافقت میکنند.
ولی اوضاع آنها به تدریج بدتر میشود. لـو( نامزد اَنجی) تعریف میکند که یک شب از خواب بیدار میشود و متوجه میشود که آنابل روی سینهی او نشسته است و می خواهد او را خفه کند. یک بار دیگر هم وقتی لـو پس از شنیدن صداهایی از اتاق دانا، به آنجا سر میزند، با آنابل که در گوشهی اتاق افتاده بود رو به رو میشود و ناگهان توسط چیزی کهبا چشم قابل دیدن نبوده است مورد حمله قرار گرفته و جای هفت جای چنگال روی سینهی لـو به جا میگذارد.
خانم و آقای وارن در کمال تعجب و ناباوری برای آنها توضیح میدهند که نه تنها کسی به اسم آنابل هگینز وجود ندارد، بلکه ارواح انسانها قادر به تسخیر عروسکها نیستند و چیزی که آنها را اذیت میکند، یک روح شیطانی است که آنها را با وانمود کردن به اینکه یک دختربچهی مُرده است گول زده و در جستجوی یک میزبان انسانی بوده است. در آخر، کشیش آپارتمان پرستاران را پاک سازی و متبرکسازی میکند و وارنها هم عروسک را برای محکمکاری با خودشان به خانه میآورند.
گفته میشود که آنها در مسیر بازگشت، هدف تنفر شرورانهی این روح شیطانی که هنوز به عروسک چسبیده بود و تلاش میکرد تا ماشین آن ها را از جاده خارج کند قرار میگیرند. اگرچه آنابل در یک جعبهی شیشهای در موزهی ماوراء الطبیعه ی وارنها قرار دارد، ولی گفته میشود که نه تنها یک کشیش کاتولیک به خاطر توهین کردن به آنابل، با اتومبیلش تصادف میکند، بلکه یک مرد جوان هم در جریان دیدن از موزهی وارنها، بلافاصله پس از زیر سوال بردن قدرت آنابل، با موتورسیکلتش تصادف میکند و میمیرد.
از آن جایی که هیچ مدرک قرص و محکمی برای اثبات داستان آنابل وجود ندارد (درست مثل داستان تقریبا همهی عروسکهای تسخیر شده) نمیتوان صحت و صدق این گزارشات را تایید کرد، ولی به هر حال، آنابل به قدری معروف و مشهور است که احتمالا اولین چیزی که با شنیدنعروسک های ترسناک تسخیر شده به ذهنمان می آید، چهرهی آن است.
1- جزیرهی عروسک های ترسناک تاریخ
آیا میدانید چه چیزی می تواند ترسناکتر از یک عروسک های ترسناک تسخیر شده باشد؟ درست حدس زدید، یک جزیره پُر از عروسکهای تسخیر شده! جایی در جنوب مکزیکو سیتی، بین کانالهای آب سوچیمیلکو، جزیرهی کوچکی با پسزمینهی داستانی ترسناک و غمگینی وجود دارد که هرگز قرار نبود به مقصدی برای گردشگران تبدیل شود. این جزیره به «جزیرهی عروسکها» معروف است.
داستان جزیرهی عروسک های ترسناک ارتباط تنگاتنگی با داستان مردی به اسم دون ژولیان سانتانا باررا دارد. دون ژولیان که یکی از بومیان مکزیکوسیتی بود، یک روز در اواسط قرن بیستم، همسر و خانوادهاش را برای پنهان شدن در جزیرهای در مرکز یک دریاچه ترک کرد. انگیزهی او از انجام این کار در بهترین حالت نامفهوم و مبهم است، ولی چیزی که خیلی زود مشخص شد این بود که او عقلش را از دست داده بود. او مدت نه چندان زیادی بعد از نقل مکانش، با چیزی ترسناک در سواحل جزیره رو به رو شد: جسد یک دختر جوان که در دریاچه غرق شده بود.
دختر جوان ولی تنها نبود. خیلی زود سروکلهی یک عروسک شناور روی آب هم پیدا شد.رویارویی دون ژولیان با این صحنه، مسیر زندگیاش را تغییر داد و شکلِ جزیره را در سالهای آینده دستخوش تغییر کرد. ژولیان که در جزیره تنها بود، عروسک را برداشت و آن را از یک درخت با هدف آرام کردن روح دختر مُرده آویزان کرد. ولی او که خودش را بهعنوان نگهبان جزیره میپنداشت، باور داشت که این کار کافی نیست. بنابراین او در طول پنجاه سال بعد، با جمعآوری عروسک از لابهلای آشغالها و عروسکهای شناور روی آب کانال، آنها را از درختان بسیار جزیره آویزان میکرد.
برخی از عروسک های ترسناک هستند و برخی دیگر در شرایط درب و داغون متفاوتی به سر میبرند؛ برخی بدون سر هستند، برخی بدون بدن و برخی هم به اشکال گوناگون دیگری تکه و پاره شدهاند. ژولیان در سال ۲۰۰۱، در سن ۸۰ سالگی بر اثر غرقشدگی در کانال فوت کرد. جسد او در همان نقطهای که او همیشه میگفت که دختربچه را میدید، یافت شد. در واکنش به این اتفاق، توریستها به جزیره هجوم آوردند. آن ها عروسکهای خودشان را برای آویزان کردن از درختان آوردند.
مجموعه نوزادان پلاستیکی او کماکان در زیر حرارت آفتاب دوام آورده اند. این روزها پسر ژولیان از این جزیرهی وحشتناک نگه داری میکند. به این صورت، جزیره ی عروسکها به یکی از ایستگاههای هولناک و دلهره آور ولی پرطرفدار تورهای گردشگری که از کانالهای آبِ سوچیمیلکو عبور میکنند تبدیل شده است.